محمد جواد و محمد حسن - کرمانشاه سال 1386
از فراقت دل من پر خون شد چون جام شراب
غم عشقت به دل من کم بود آری بخدا
داغ هجرت به دلم افزون شد با حال خراب
از غم هجر تو بس می گریم چون ابر بهار
دیده از خون جگر جیحون شد برگیر نقاب
هر که با عشق پریشان دل او بُبرید مهار
عاشق غیر تو شد مغبون شد چون دیده سراب
شوق دیدار تو در دل افتاد برخیز و بیا
شور یاران زِسَرَم بیرون شد از باده ی ناب
این سفر کی به سرآید یارا بشکست شکیب
عالمی از سفرت محزون شد لختی بشتاب
چو نهان بود به دل عشق تو چند در دیده عیان
کس نداند دل کاشف چون شد در عهد شباب
از هجر رخت دلم شکسته
چون ساغر می به خون نشسته
جز مهر و وفا زمن چه دیدی
شد عهد تو این چنین گسسته
غیر از به رهت کجا توان رفت
این دل شده بر دل تو بسته
از عاشق خود دگر چه خواهی
شد عاشق تو نزار و خسته
کاشف طمع لطف تو دارد
بی لطف تو روز و شب گجسته
باز آی و قدم به چشم ما نِه
با مهر تو عمر من خجسته