پاسخ حضرت آیت الله العظمی سیستانی به یک پرسش

آخر ای عقل چرا از سنگی
عاشقان عقل خود از دست دهند
چون که در عشق مداوم لنگی
وقت عاشق شدنم از کینه
دم به دم راست کنی نیرنگی
زین عداوت که تو با من داری
نکنی با دل من یکرنگی
گر که دلداده ی معشوق شوم
می زنی نیش چو مار زنگی
به دل غم زده ام می گویی
که مرا مایه ی عار و ننگی
حرف تو هیچ ندارد حاصل
جز پریشانی و جز دلتنگی
پندها گفتی و اصرار مکن
نزند پند تو بر دل چنگی
کاشف از دل نکند بیرون عشق
نیست ما فوق سیاهی رنگی
دل من فاش بخوان نغمه ی عشق
خوش تر از آن نبوَد آهنگی
لطف تو شده شامل ................. در حق من کاهل
عشق تو شده ظاهر ................ عشق دگران زائل
از عشق تو ای دلبر .............. دیگر نشوم عاقل
شد جرم و خطای من .............. بین من و تو حایل
گر عفو کنی اکنون ................ دیدار شود حاصل
کاشف بدهد جانش .................. گر یار بود مایل
هر چند ندارد سود ................. این تحفه ی ناقابل
شتر می خورد خار /شتر می برد بار
به پشت شتر / حسن شد سوار
صبور است و رام / بود با وقار
نترس او ندارد / به کار تو کار