عاشقان رستگارند یا عاقلان ؟
در شب میلاد این بزرگ اسوه ی اخلاق و انسانیت ، این سوال در ذهن من نقش بست که مردم را به چند دسته می توان تقسیم کرد ؟
اصولا انسان ها را بر اساس کدام معیار و ملاک باید تقسیم نمود ؟
اولین پاسخی که به ذهن می رسد این است که انسانها را باید بر اساس آنچه آنها را از غیر انسان جدا می کند سنجید .
مگر نه فرق انسان و حیوان در داشتن قوه ی تفکر و عقل است ؟ پس می بایست انسان ها را بر اساس میزان عقل شان سنجید . در نتیجه هر انسانی که عاقل تر باشد کامل تر بوده و به فلاح و رستگاری نزدیک تر .
با این استدلال انسان به دو دسته ی عاقل و جاهل تقسیم می گردد .
اما به زعم حقیر در این تفکر و تقسیم بندی ابهاماتی و جود دارد که باید به آنها پاسخ داد .
۱ ـ آیا عقل انسان به تمام ابعاد وجودی خود انسان احاطه دارد ؟
۲ ـ آیا انسان می تواند آینده ی خود را ببیند ؟
۳ ـ آیا انسان دچار لغزش و خطا نمی شود ؟
۴ ـ آیا انسانهایی که به نظر ما جزء عقلا و متفکران عالم هستند ،همه به
فلاح و رستگاری رسیده اند ؟
و ... دهها سوال دیگر که به جهت اختصار از طرح آن خودداری می نمایم .
پاسخ تمامی این سوال ها تنها یک جمله است (عقل انسان محدود است و انسان با تکیه بر عقل ناقص خود دچار اشتباه و لغزش های فراوان می گردد)
با این جواب دریافتیم که عقلاء هم به خطا می روند چه رسد به جهال
اما علاوه بر دو دسته ی عاقل و جاهل دسته ی سومی نیز وجود دارد و آن دسته عاشقانند .
عاشق حقیقی گر چه عقلش همانند همه ی انسان ها ناقص است ، اما عشق در و جودش چنان شعله ور می گردد که عنان خود و نفس از کف می دهد و در پی معشوق می شود که عقل را یارای رفتن در چنین ورطه ای نیست . عقل آنچه را که با محاسبات خود صحیح باشد می پذیرد .
وقتی عاشق همه ی امور خود را به دست معشوق سپرد آن گاه است که معشوق دست عاشق را گرفته و به سر منزل مقصود خواهد رساند .
اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه
آری ای انسان عاشق پیشه ، معشوق در دل آدمی می نشیند نه در عقل او
تا عاشق دل خود را جایگاه معشوق نکند همچنان عقل ناقص او بر اعضاء بدنش حاکم خواهد بود .
آن زمان که معشوق در دل نشست زمام همه ی اعضاء و جوارح آدمی ، حتی عقل را به دست خواهد گرفت .
هل الدین الا الحب آیا دین خدا به جز عشق و محبت است ؟
رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد آنجا که خاطر خواه اوست