بعد از گذشت نیمی از ماه خودسازی و عبادت و در آستانه ی میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی(ع) کم کم در سراشیبی رسیدن به شب های مبارک قدر و روزهای پایانی ماه مبارک رمضان قرار  گرفته ایم .

در شب میلاد این بزرگ اسوه ی اخلاق و انسانیت ، این سوال در ذهن من نقش بست که مردم را به چند دسته می توان تقسیم کرد ؟

اصولا انسان ها را بر اساس کدام معیار و ملاک باید تقسیم نمود ؟

اولین پاسخی که به ذهن می رسد این است که انسانها را باید بر اساس آنچه آنها را از غیر انسان جدا می کند سنجید .

مگر نه فرق انسان و حیوان در داشتن قوه ی تفکر و عقل است ؟ پس می بایست انسان ها را بر اساس میزان عقل شان سنجید . در نتیجه هر انسانی که عاقل تر باشد کامل تر بوده و به فلاح و رستگاری نزدیک تر .

با این استدلال انسان به دو دسته ی عاقل و جاهل تقسیم می گردد .

اما به زعم حقیر در این تفکر و تقسیم بندی ابهاماتی و جود دارد که باید به آنها پاسخ داد .

۱ ـ آیا عقل انسان به تمام ابعاد وجودی خود انسان احاطه دارد ؟

۲ ـ آیا انسان می تواند آینده ی خود را ببیند ؟

۳ ـ آیا انسان دچار لغزش و خطا نمی شود ؟

۴ ـ آیا انسانهایی که به نظر ما جزء عقلا و متفکران عالم هستند ،همه به

فلاح و رستگاری رسیده اند ؟

و ... دهها سوال دیگر که به جهت اختصار از طرح آن خودداری می نمایم .

پاسخ تمامی این سوال ها تنها یک جمله است (عقل انسان محدود است و انسان با تکیه بر عقل ناقص خود دچار اشتباه و لغزش های فراوان می گردد)

با این جواب دریافتیم که عقلاء هم به خطا می روند چه رسد به جهال

اما علاوه بر دو دسته ی عاقل و جاهل دسته ی سومی نیز وجود دارد و آن دسته عاشقانند .

عاشق حقیقی گر چه عقلش همانند همه ی انسان ها ناقص است ، اما عشق در و جودش چنان شعله ور می گردد که عنان خود و نفس از کف می دهد و در پی معشوق می شود که عقل را یارای رفتن در چنین ورطه ای نیست . عقل آنچه را که با محاسبات خود صحیح باشد می پذیرد .

وقتی عاشق همه ی امور خود را به دست معشوق سپرد آن گاه است که معشوق دست عاشق را گرفته و به سر منزل مقصود خواهد رساند .

اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه

آری ای انسان عاشق پیشه ، معشوق در دل آدمی می نشیند نه در عقل او

تا عاشق دل خود را جایگاه معشوق نکند همچنان عقل ناقص او بر اعضاء بدنش حاکم خواهد بود .

آن زمان که معشوق در دل نشست زمام همه ی اعضاء و جوارح آدمی ، حتی عقل را به دست خواهد گرفت .

هل الدین الا الحب آیا دین خدا به جز عشق و محبت است ؟

رشته ای بر گردنم افکنده دوست       می کشد آنجا که خاطر خواه اوست